بیش از شش دهه از ظهور جنبش دانشجویی در جهان میگذرد. جنبشی که اولین بار در دهه شصت میلادی در راستای دفاع از آزادی بیان در دانشگاههای آمریکا (1964) و فرانسه (1968) ظهور پیدا کرد و کنشگر آن یعنی دانشگاه و دانشجو را به عنوان یکی از عاملان تغییر اجتماعی، به جامعه آن روز معرفی کرد و توانست افکار عمومی سراسر اروپا و جهان را تحت تاثیر خود قرار دهد. اگر چه بسیاری از متفکران و روشنفکران آن روز از جمله «تئودور آدورنو» از نظریه پردازان مکتب انتقادی نسبت به این نوع جنبشها خوش بین نبودند ولی در نهایت این جنبش موفق شد به یکی از موثرترین و قدرتمندترین منبع تحول و تغییر در جامعه جهانی بویژه در کشورهای جهان سوم تبدیل شود. بعد از آن دانشگاهها به کانونهای اصلی آزادیخواهی و آرمانگرایی و دانشجویان به عنوان پرچمداران مبارزه با استبداد، ظلم و تبعیض تبدیل شدند که کمتر انسان بی طرفی می تواند نقش آنها را در تاریخ معاصر جهان نادیده گرفته و انکار نماید.
در آذربایجان نیز 19 اردیبهشت در بین دانشجویان آذربایجانی به عنوان روز دانشجوی آذربایجانی پذیرفته شده است. این واقعه ریشه در وقایع اردیبهشت 1374 دارد. روزی که دانشجویان دانشگاه تبریز برای اولین بار بعد از انقلاب اسلامی و برقراری ثبات نسبی در کشور، نسبت به وجود سیاستهای تبعیض آمیز به ملل ساکن در ایران به ویژه ملت تورک اعتراض کردند و منشا ابراز وجود و شکل گیری جنبشی اعتراضی شدند که کمتر کسی فکر میکرد بعد از گذشت پانزده سال به یکی از گفتمانهای حاکم و از کنشگران بانفوذ عرصه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور تبدیل گردد.
در این مقاله به دنبال پاسخگویی به این سوالات خواهیم بود که عناصر فکری جنبش دانشجویی آذربایجان و ایران چه مفاهیمی هستند؟ چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند؟ و اینکه آیا می توان جنبش دانشجویی آذربایجان به عنوان جنبشی مستقل از جنبش دانشجویی ایران در نظر گرفت یا خیر؟
قبل از وارد شدن به بحث ضروری است تا اشاره مختصری به ماهیت جنبشهای اجتماعی داشته باشیم و در نهایت به اصل موضوع بپردازیم. جنبش اجتماعی از مفاهیمی است که در عین بدیهی بودن، در تعریف و تبیین آن اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد. عده ای جنبش اجتماعی را «کوششی هماهنگ و مستمر که توسط یک یا چند گروه اجتماعی برای رسیدن به هدف یا اهداف مشترک دنبال می شود» تعریف کرده اند و عده ای دیگر آن را «مبادرت جمعی به منظور استقرار نظمی نو در زندگی» دانسته اند. «آلن تورن» جنبش های اجتماعی را «کنش کشمکش آمیز بازیگران گروه¬های اجتماعی برای کنترل منابع ارزشمند، جهت گیری¬های با اهمیت و هدف¬های مهم تاریخی یک جامعه می¬داند» و «آلبرتو ملوسی» نیز لازمه شکل گیری جنبش را به ایجاد گسست در محدوده سازگاریِ سیستمی که جنبش در آن جریان دارد می¬داند.
بنابراین می توان گفت که جنبش های اجتماعی یکی از عوامل مهم تغییر و دگرگونی اجتماعی و واکنشی در برابر بحرانها و نابسامانی¬های جامعه به شمار می¬روند. در واقع جنبش های اجتماعی نمایانگر یأس وناامیدی مردم از دولت، احزاب و جریانهای سیاسی هستند که نتوانسته¬اند خواسته ها، مطالبات، انتظارات و نیازهای آنها را برآورده سازند. بنابراین علت اصلی بروز و ظهور جنبشهای اجتماعی وجود نقص و نارسایی در نظام اجتماعی حاکم، ناتوانی در برآورده ساختن و پاسخگویی به نیازهای گروههای مختلف جامعه و یا عدم تمایل و مقاومت نظام در مقابل مطالبات آنان است.
دکتر جلایی پور در کتاب «جامعه شناسی جنبشهای اجتماعی» چهار ویژگی را برای جنبشها شناسایی کرده است که این چهار ویژگی عبارت است از:
- شکلگیری آن حول محور یک یا چند تضاد و شکاف در جامعه است مانند شکاف سیاسی، جنسیتی، قومی یا طبقاتی
- شکلگیری آموزهها، ایدهها و شعارهای مشترکی که هواداران جنبش در جریان قبول و استقبال از این آموزهها نسبت به یکدیگر احساس آگاهی، هویت و همبستگی کنند.
- وجود شبکه وسیع روابط غیررسمی در میان همفکران، همکاران و دوستان. به طوری که نهادهای حکومتی به راحتی نمیتوانند این «شبکه وسیع روابط جمعی» را از پیش روی خود بردارند.
- در نهایت باید امکانِ شکل خاصی از اعتراض جمعی و سیاسی برای آن وجود داشته باشد. معمولاً امکان این اعتراض وقتی فراهم میشود که یا ساختارهای دولت اجازهی فعالیت به جنبشها را بدهد، یا دولت ضعیف باشد و قادر به کنترل فعالیت جنبشها نباشد و یا نیروی ناشی از بسیجِ مردمی جنبش چنان قوی باشد که دولت نتواند آن را کنترل نماید.
آلن تورن معتقد است که جنبش اجتماعی را به وسیله سه اصل میتوان تعریف کرد : «هویت جنبش»، «موضوع مبارزه» و «چشم انداز یا مدل اجتماعی جنبش» که هدف نهایی آن محسوب میشود. با توجه به این نظریه تلاش خواهیم کرد تا به سوالات مطرح شده فوق پاسخ گوییم.
منظور از «هویت جنبش» شناخت ماهیت جنبش است و اینکه جنبش سخنگوی چه کسانی است؟ جنبش اجتماعی به مثابه یک کنش جمعی و گروهی، مستلزم آگاهی مشترک، احساس همدلی و وابستگی به گروه یا جماعت و یا حتی موضوعی اجتماعی است که اعضای آن را از دیگران متمایز میسازد. «مبارزه» به آنچه که پیش روی جنبش است و مانع تحقق اهداف و مطالبات مورد نظر آنهاست، اشاره دارد و در نهایت «چشم انداز» به توضیح آنچه جنبش در فضای اجتماعی برای تحقق آن اقدام به کنش می¬کند را توضیح میدهد.
جنبش دانشجویی آذربایجان از زمان شکل گیری و ظهور خود در عرصه دانشگاهی در پانزده سال گذشته فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر گذاشته است و در این مسیر متحمل هزینه های زیادی شده است. این جنبش که با هدف رفع تبعیضهای اجتماعی و فرهنگی از جامعه آذربایجان شکل گرفته است با تمسک و انتخاب شیوه های مدنی و مسالمت آمیز از قبیل اعتراضات و تجمعات آرام، انتشار نشریات دانشجویی، برگزاری کلاسهای آموزش زبان تورکی، برگزاری کنسرتها و کلاسهای آموزش موسیقی آذربایجان، حق انتخاب آزاد اسم برای کودکان، حساسیت به محیط زیست آذربایجان و ... می کوشد تا به حکومت و دولت ایران را به تحقق این حقوق اساسی وادار نماید و هدف غایی خود که رفع هر گونه صور تبعیض و نابرابری و ایجاد جامعه ای که شهروند تورک بتواند همانند یک انسان بر مبنای حقوق انسانی زندگی نماید می باشد.
جنبش دانشجویی آذربایجان از همان ابتدا با انکار گروهها و جریانهای سیاسی سنتی در سطح دانشگاه روبرو شد. در واقع جریانهای سنتی سعی داشتند تا با انکار و بایکوت این جنبش، آن را به انفعال کشیده و خاموش سازند. هدفی که گذر زمان ثابت کرد که توهمی بیش نبوده است. چرا که جریان سنتی حاکم در نهایت مجبور به پذیرش و به رسمیت شناختن هویت این جنبش شد. به طوریکه در سال گذشته شورای مرکزی انجمن اسلامی و دفتر ادوار تحکیم وحدت، انجمنهای اسلامی دانشگاههای شمال غرب کشور را برخلاف میل باطنی خویش به عنوان «جریان هویت طلب» به رسمیت شناخته و برای استفاده و بهره جستن از پتانسیل بالای بسیج این جریان در راستای مقاصد انتخاباتی خود در صدد نزدیکی و تعامل با این جنبش برآمد که این مسئله نشان از تکامل و قدرت بالای جنبش دانشجویی آذربایجان دارد.
ولی اگر نگاهی به تاریخچه جنبش دانشجویی ایران داشته باشیم، برهه زمانی ای که این جنبش شکل گرفت به دهه 30 برمیگردد. یعنی زمانی که جو غالب در دانشگاهها و فضای روشنفکری کشور، تحت سیطره و نفوذ بالای تفکرات چپ و سوسیالیستی بود. در آن زمان دانشگاه یکی از مراکز اصلی آموزش و عضو گیری احزاب چپ گرا، برای مبارزه با حکومت پهلوی بود. با شکل گیری انجمن اسلامی که در دوره بعد از انقلاب (به ویژه بعد از دهه هفتاد) به مهمترین نهاد سیاسی در دانشگاهی تبدیل شد که توانست بسیاری از جریانها و اعتراضات دانشجویی را سازمان دهی کند. ولی این نهاد با وجود اینکه یک نهاد دانشجویی محسوب می شود، وابستگی زیادی به احزاب سیاسی داشته است (هر چند در زمانهای مختلف شدت وابستگی در نوسان بوده است) و همواره از طرف این احزاب به عنوان ابزاری برای اعمال فشار به نظام و کسب امتیازات بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است. در واقع ماهیت اصلی جنبش دانشجویی ایران تا حد بسیار زیادی سیاسی است و همواره با فعالیت سیاسی و کسب امتیازات سیاسی عجین بوده است. هر چند، اگر مقطعی که بیشتر اعضای شناخته شده این جنبش در دوره قبل از انقلاب به گروههایی که به مبارزات مسلحانه روی آورده بود را نادیده بگیریم، شیوه مبارزه اش بیشتر بر تحصن، تجمع و کمتر بر فعالیتهای فرهنگی مبتنی بوده است. در حالی جنبش دانشجویی آذربایجان بیشتر فعالیتهای فرهنگی و کمتر تحصن و تجمع را انتخاب کرده است. از نظر خط فکری جنبش دانشجویی ایران به هیچ عنوان ثبات ثابت و مشخصی ندارد؛ چرا که این جنبش چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب از طیفهای گوناگون و متکثری تشکیل شده است. به طوری که قبل از انقلاب این جنبش تحت سیطره و نفوذ نیروهای چپ گرا بود. هر چند که نیروهای مذهبی در دهه پنجاه دوشادوش این گروه به صورت خفیفی فعالیت می کردند. بعد از انقلاب نیز علاوه بر تاسیس نهادی به نام «بسیج دانشجویی» که کاملا تحت نفوذ نیروهای حاکمیت و نظامی قرار داشت، انجمن اسلامی نیز به فعالیت خود ادامه داده است که تقربیا می توان گفت توانسته است بدنه دانشجویی را به سمت خود جذب نماید. ولی اوج قدرت این گروه بیشتر در دوره قدرت گرفتن اصلاح طلبان بود و با به حاشیه رفتن آنها و قدرت گرفتن اقتدار گرایان قدرت مانور این گروه نیز دچار رکود شده است.
گذشته از این مجادلات جناحی، تفسیری که جنبش دانشجویی ایران از دموکراسی و حقوق بشر دارد تفسیری گزینشی است و در راستای منافع شهروندانی است که فرهنگ مسلط و رایج در جامعه ایران را به عنوان امر مسلم و غیر قابل تردید پذیرفته اند. این جنبش همواره در سالهای گذشته نسبت به سرکوبها و برخوردهای حاکمیت با فعالان جنبش دانشجویی آذربایجان و دیگر ملل غیر فارس سکوت رضایت آمیزی اختیار کرده است و حتی بعضا نیز همسو با نظام حاکم، با سکوت خود در قبال این حوادث به عنوان اهرمی در جهت سرکوب بیشتر و شدیدتر در برابر این خواسته های دمکراتیک و انسانی نیز شده است. هدف آنها از مبارزات آنها بیشتر در جهت ایجاد تغییرات در عرصه سیاسی و کسب قدرت سیاسی است. بنابراین جنبش دانشجویی ایران جنبشی معطوف به قدرت می¬باشد در حالیکه جنبش دانشجویی آذربایجان بیشتر تغییرات اجتماعی و فرهنگی را مد نظر دارد و بیشتر قدرت خود را معطوف به ایجاد تغییرات در این حوزه¬ها نموده است. به همین خاطر نیز تغییر چندانی در شادابی و روند حرکتی این جنبش در دوره های مختلف تغییرات قدرت در ایران روی نداده است و از بعضی جهات حتی قوی تر نیز شده است.
از طرف دیگر تعریفی که جنبش دانشجویی ایران از دموکراسی و حقوق بشر ارائه می دهد بیشتر رنگ و بوی نژادگرایانه است که با کمتر ایدئولوژی و نگرشی در دنیا همخوانی و مطابقت دارد. در حقیقت حقوق و مطالباتی این گروه مد نظر دارد بیشتر شهروند محور می¬باشد و در راستای بالا بردن استانداردهای دموکراسی در حوزه افراد جامعه تلاش می¬کند و هیچ پاسخ و راهکاری برای گروههای جمعیتی موجود در ایران ندارد و از وارد شدن به این حوزه نیز به شدت دوری کرده و بسیار محتاطانه قدم برمی¬دارد. این گروه برخلاف ادعای خود تنها خواسته ها و مطالبات ملت فارس را پوشش می دهد. در حالیکه جنبش دانشجویی آذربایجان با توجه به اینکه درک وسیعتری از حقوق بشر و استانداردهای دموکراسی دارد و به حقوق اجتماعی و فرهنگی ملل تحت ستم تمرکز نموده است توانسته در دوره کوتاه مبارزات خود از شکوفایی و رشد بالایی برخوردار بوده است و توانسته به عنوان بازیگر اصلی در سطح دانشگاههای آذربایجان تبدیل شده و دانشجویان تورک را به خود جذب نماید.
اگر چه برخی شباهتهای ظاهری جنبش دانشجویی آذربایجان با جنبش دانشجویی ایران از جمله تاکید بر حقوق بشر، دموکراسی، آزادی بیان و ... گفتمانهای مرکزی هر دو گروه را تشکیل می¬دهد و با توجه به تفاوتهایی که این دو جنبش از این مفاهیم دارند این دو جنبش هم در ماهیت، هم در شیوه و هم در هدف، تفاوتهای ماهوی باهم دارند و جنبش دانشجویی ایران از زمان ظهور خود در عرصه دانشگاهی و سیاسی کشور نتوانسته به خواستها و دغدغه هایی که دانشجویان و ملت آذریایجان دارند را پوشش دهد.
1- منظور از جنبش دانشجویی ایران جریانی است که در سطحهای دانشگاههای ایران و عمدتا با گفتمان دموکراسی خواهی و دفاع از حقوق بشر فعالیت می کنند می باشد.
در آذربایجان نیز 19 اردیبهشت در بین دانشجویان آذربایجانی به عنوان روز دانشجوی آذربایجانی پذیرفته شده است. این واقعه ریشه در وقایع اردیبهشت 1374 دارد. روزی که دانشجویان دانشگاه تبریز برای اولین بار بعد از انقلاب اسلامی و برقراری ثبات نسبی در کشور، نسبت به وجود سیاستهای تبعیض آمیز به ملل ساکن در ایران به ویژه ملت تورک اعتراض کردند و منشا ابراز وجود و شکل گیری جنبشی اعتراضی شدند که کمتر کسی فکر میکرد بعد از گذشت پانزده سال به یکی از گفتمانهای حاکم و از کنشگران بانفوذ عرصه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور تبدیل گردد.
در این مقاله به دنبال پاسخگویی به این سوالات خواهیم بود که عناصر فکری جنبش دانشجویی آذربایجان و ایران چه مفاهیمی هستند؟ چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند؟ و اینکه آیا می توان جنبش دانشجویی آذربایجان به عنوان جنبشی مستقل از جنبش دانشجویی ایران در نظر گرفت یا خیر؟
قبل از وارد شدن به بحث ضروری است تا اشاره مختصری به ماهیت جنبشهای اجتماعی داشته باشیم و در نهایت به اصل موضوع بپردازیم. جنبش اجتماعی از مفاهیمی است که در عین بدیهی بودن، در تعریف و تبیین آن اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد. عده ای جنبش اجتماعی را «کوششی هماهنگ و مستمر که توسط یک یا چند گروه اجتماعی برای رسیدن به هدف یا اهداف مشترک دنبال می شود» تعریف کرده اند و عده ای دیگر آن را «مبادرت جمعی به منظور استقرار نظمی نو در زندگی» دانسته اند. «آلن تورن» جنبش های اجتماعی را «کنش کشمکش آمیز بازیگران گروه¬های اجتماعی برای کنترل منابع ارزشمند، جهت گیری¬های با اهمیت و هدف¬های مهم تاریخی یک جامعه می¬داند» و «آلبرتو ملوسی» نیز لازمه شکل گیری جنبش را به ایجاد گسست در محدوده سازگاریِ سیستمی که جنبش در آن جریان دارد می¬داند.
بنابراین می توان گفت که جنبش های اجتماعی یکی از عوامل مهم تغییر و دگرگونی اجتماعی و واکنشی در برابر بحرانها و نابسامانی¬های جامعه به شمار می¬روند. در واقع جنبش های اجتماعی نمایانگر یأس وناامیدی مردم از دولت، احزاب و جریانهای سیاسی هستند که نتوانسته¬اند خواسته ها، مطالبات، انتظارات و نیازهای آنها را برآورده سازند. بنابراین علت اصلی بروز و ظهور جنبشهای اجتماعی وجود نقص و نارسایی در نظام اجتماعی حاکم، ناتوانی در برآورده ساختن و پاسخگویی به نیازهای گروههای مختلف جامعه و یا عدم تمایل و مقاومت نظام در مقابل مطالبات آنان است.
دکتر جلایی پور در کتاب «جامعه شناسی جنبشهای اجتماعی» چهار ویژگی را برای جنبشها شناسایی کرده است که این چهار ویژگی عبارت است از:
- شکلگیری آن حول محور یک یا چند تضاد و شکاف در جامعه است مانند شکاف سیاسی، جنسیتی، قومی یا طبقاتی
- شکلگیری آموزهها، ایدهها و شعارهای مشترکی که هواداران جنبش در جریان قبول و استقبال از این آموزهها نسبت به یکدیگر احساس آگاهی، هویت و همبستگی کنند.
- وجود شبکه وسیع روابط غیررسمی در میان همفکران، همکاران و دوستان. به طوری که نهادهای حکومتی به راحتی نمیتوانند این «شبکه وسیع روابط جمعی» را از پیش روی خود بردارند.
- در نهایت باید امکانِ شکل خاصی از اعتراض جمعی و سیاسی برای آن وجود داشته باشد. معمولاً امکان این اعتراض وقتی فراهم میشود که یا ساختارهای دولت اجازهی فعالیت به جنبشها را بدهد، یا دولت ضعیف باشد و قادر به کنترل فعالیت جنبشها نباشد و یا نیروی ناشی از بسیجِ مردمی جنبش چنان قوی باشد که دولت نتواند آن را کنترل نماید.
آلن تورن معتقد است که جنبش اجتماعی را به وسیله سه اصل میتوان تعریف کرد : «هویت جنبش»، «موضوع مبارزه» و «چشم انداز یا مدل اجتماعی جنبش» که هدف نهایی آن محسوب میشود. با توجه به این نظریه تلاش خواهیم کرد تا به سوالات مطرح شده فوق پاسخ گوییم.
منظور از «هویت جنبش» شناخت ماهیت جنبش است و اینکه جنبش سخنگوی چه کسانی است؟ جنبش اجتماعی به مثابه یک کنش جمعی و گروهی، مستلزم آگاهی مشترک، احساس همدلی و وابستگی به گروه یا جماعت و یا حتی موضوعی اجتماعی است که اعضای آن را از دیگران متمایز میسازد. «مبارزه» به آنچه که پیش روی جنبش است و مانع تحقق اهداف و مطالبات مورد نظر آنهاست، اشاره دارد و در نهایت «چشم انداز» به توضیح آنچه جنبش در فضای اجتماعی برای تحقق آن اقدام به کنش می¬کند را توضیح میدهد.
جنبش دانشجویی آذربایجان از زمان شکل گیری و ظهور خود در عرصه دانشگاهی در پانزده سال گذشته فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر گذاشته است و در این مسیر متحمل هزینه های زیادی شده است. این جنبش که با هدف رفع تبعیضهای اجتماعی و فرهنگی از جامعه آذربایجان شکل گرفته است با تمسک و انتخاب شیوه های مدنی و مسالمت آمیز از قبیل اعتراضات و تجمعات آرام، انتشار نشریات دانشجویی، برگزاری کلاسهای آموزش زبان تورکی، برگزاری کنسرتها و کلاسهای آموزش موسیقی آذربایجان، حق انتخاب آزاد اسم برای کودکان، حساسیت به محیط زیست آذربایجان و ... می کوشد تا به حکومت و دولت ایران را به تحقق این حقوق اساسی وادار نماید و هدف غایی خود که رفع هر گونه صور تبعیض و نابرابری و ایجاد جامعه ای که شهروند تورک بتواند همانند یک انسان بر مبنای حقوق انسانی زندگی نماید می باشد.
جنبش دانشجویی آذربایجان از همان ابتدا با انکار گروهها و جریانهای سیاسی سنتی در سطح دانشگاه روبرو شد. در واقع جریانهای سنتی سعی داشتند تا با انکار و بایکوت این جنبش، آن را به انفعال کشیده و خاموش سازند. هدفی که گذر زمان ثابت کرد که توهمی بیش نبوده است. چرا که جریان سنتی حاکم در نهایت مجبور به پذیرش و به رسمیت شناختن هویت این جنبش شد. به طوریکه در سال گذشته شورای مرکزی انجمن اسلامی و دفتر ادوار تحکیم وحدت، انجمنهای اسلامی دانشگاههای شمال غرب کشور را برخلاف میل باطنی خویش به عنوان «جریان هویت طلب» به رسمیت شناخته و برای استفاده و بهره جستن از پتانسیل بالای بسیج این جریان در راستای مقاصد انتخاباتی خود در صدد نزدیکی و تعامل با این جنبش برآمد که این مسئله نشان از تکامل و قدرت بالای جنبش دانشجویی آذربایجان دارد.
ولی اگر نگاهی به تاریخچه جنبش دانشجویی ایران داشته باشیم، برهه زمانی ای که این جنبش شکل گرفت به دهه 30 برمیگردد. یعنی زمانی که جو غالب در دانشگاهها و فضای روشنفکری کشور، تحت سیطره و نفوذ بالای تفکرات چپ و سوسیالیستی بود. در آن زمان دانشگاه یکی از مراکز اصلی آموزش و عضو گیری احزاب چپ گرا، برای مبارزه با حکومت پهلوی بود. با شکل گیری انجمن اسلامی که در دوره بعد از انقلاب (به ویژه بعد از دهه هفتاد) به مهمترین نهاد سیاسی در دانشگاهی تبدیل شد که توانست بسیاری از جریانها و اعتراضات دانشجویی را سازمان دهی کند. ولی این نهاد با وجود اینکه یک نهاد دانشجویی محسوب می شود، وابستگی زیادی به احزاب سیاسی داشته است (هر چند در زمانهای مختلف شدت وابستگی در نوسان بوده است) و همواره از طرف این احزاب به عنوان ابزاری برای اعمال فشار به نظام و کسب امتیازات بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است. در واقع ماهیت اصلی جنبش دانشجویی ایران تا حد بسیار زیادی سیاسی است و همواره با فعالیت سیاسی و کسب امتیازات سیاسی عجین بوده است. هر چند، اگر مقطعی که بیشتر اعضای شناخته شده این جنبش در دوره قبل از انقلاب به گروههایی که به مبارزات مسلحانه روی آورده بود را نادیده بگیریم، شیوه مبارزه اش بیشتر بر تحصن، تجمع و کمتر بر فعالیتهای فرهنگی مبتنی بوده است. در حالی جنبش دانشجویی آذربایجان بیشتر فعالیتهای فرهنگی و کمتر تحصن و تجمع را انتخاب کرده است. از نظر خط فکری جنبش دانشجویی ایران به هیچ عنوان ثبات ثابت و مشخصی ندارد؛ چرا که این جنبش چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب از طیفهای گوناگون و متکثری تشکیل شده است. به طوری که قبل از انقلاب این جنبش تحت سیطره و نفوذ نیروهای چپ گرا بود. هر چند که نیروهای مذهبی در دهه پنجاه دوشادوش این گروه به صورت خفیفی فعالیت می کردند. بعد از انقلاب نیز علاوه بر تاسیس نهادی به نام «بسیج دانشجویی» که کاملا تحت نفوذ نیروهای حاکمیت و نظامی قرار داشت، انجمن اسلامی نیز به فعالیت خود ادامه داده است که تقربیا می توان گفت توانسته است بدنه دانشجویی را به سمت خود جذب نماید. ولی اوج قدرت این گروه بیشتر در دوره قدرت گرفتن اصلاح طلبان بود و با به حاشیه رفتن آنها و قدرت گرفتن اقتدار گرایان قدرت مانور این گروه نیز دچار رکود شده است.
گذشته از این مجادلات جناحی، تفسیری که جنبش دانشجویی ایران از دموکراسی و حقوق بشر دارد تفسیری گزینشی است و در راستای منافع شهروندانی است که فرهنگ مسلط و رایج در جامعه ایران را به عنوان امر مسلم و غیر قابل تردید پذیرفته اند. این جنبش همواره در سالهای گذشته نسبت به سرکوبها و برخوردهای حاکمیت با فعالان جنبش دانشجویی آذربایجان و دیگر ملل غیر فارس سکوت رضایت آمیزی اختیار کرده است و حتی بعضا نیز همسو با نظام حاکم، با سکوت خود در قبال این حوادث به عنوان اهرمی در جهت سرکوب بیشتر و شدیدتر در برابر این خواسته های دمکراتیک و انسانی نیز شده است. هدف آنها از مبارزات آنها بیشتر در جهت ایجاد تغییرات در عرصه سیاسی و کسب قدرت سیاسی است. بنابراین جنبش دانشجویی ایران جنبشی معطوف به قدرت می¬باشد در حالیکه جنبش دانشجویی آذربایجان بیشتر تغییرات اجتماعی و فرهنگی را مد نظر دارد و بیشتر قدرت خود را معطوف به ایجاد تغییرات در این حوزه¬ها نموده است. به همین خاطر نیز تغییر چندانی در شادابی و روند حرکتی این جنبش در دوره های مختلف تغییرات قدرت در ایران روی نداده است و از بعضی جهات حتی قوی تر نیز شده است.
از طرف دیگر تعریفی که جنبش دانشجویی ایران از دموکراسی و حقوق بشر ارائه می دهد بیشتر رنگ و بوی نژادگرایانه است که با کمتر ایدئولوژی و نگرشی در دنیا همخوانی و مطابقت دارد. در حقیقت حقوق و مطالباتی این گروه مد نظر دارد بیشتر شهروند محور می¬باشد و در راستای بالا بردن استانداردهای دموکراسی در حوزه افراد جامعه تلاش می¬کند و هیچ پاسخ و راهکاری برای گروههای جمعیتی موجود در ایران ندارد و از وارد شدن به این حوزه نیز به شدت دوری کرده و بسیار محتاطانه قدم برمی¬دارد. این گروه برخلاف ادعای خود تنها خواسته ها و مطالبات ملت فارس را پوشش می دهد. در حالیکه جنبش دانشجویی آذربایجان با توجه به اینکه درک وسیعتری از حقوق بشر و استانداردهای دموکراسی دارد و به حقوق اجتماعی و فرهنگی ملل تحت ستم تمرکز نموده است توانسته در دوره کوتاه مبارزات خود از شکوفایی و رشد بالایی برخوردار بوده است و توانسته به عنوان بازیگر اصلی در سطح دانشگاههای آذربایجان تبدیل شده و دانشجویان تورک را به خود جذب نماید.
اگر چه برخی شباهتهای ظاهری جنبش دانشجویی آذربایجان با جنبش دانشجویی ایران از جمله تاکید بر حقوق بشر، دموکراسی، آزادی بیان و ... گفتمانهای مرکزی هر دو گروه را تشکیل می¬دهد و با توجه به تفاوتهایی که این دو جنبش از این مفاهیم دارند این دو جنبش هم در ماهیت، هم در شیوه و هم در هدف، تفاوتهای ماهوی باهم دارند و جنبش دانشجویی ایران از زمان ظهور خود در عرصه دانشگاهی و سیاسی کشور نتوانسته به خواستها و دغدغه هایی که دانشجویان و ملت آذریایجان دارند را پوشش دهد.
1- منظور از جنبش دانشجویی ایران جریانی است که در سطحهای دانشگاههای ایران و عمدتا با گفتمان دموکراسی خواهی و دفاع از حقوق بشر فعالیت می کنند می باشد.
Hiç yorum yok:
Yorum Gönder